روزی مردی رو به حکیمی کرد و گفت
ای حکیم چرا همسرم یک گل رز را که یک روز زنده است
و روز دیگر میمیرد اینقدر دوست دارد
ولی من که هرروز برایش میمیرم وزنده میشم دوست ندارد ؟
حکیم لبخندی زد و
گفت : پدر سوخته،خیلی قشنگ بود با وایبر برام بفرستش . . .
یا لب،
یا لب،
یا لب
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.علی دایی در شب قدر
وجدانن اینو دیگه نشنیدی !
چه برایمان آورده ای مارکو؟
.
.
.
.
.
.
.
از سرزمین پارس برایتان زهرمار آورده ام کصافطا
مگه من سر گنج نشستم که هر دفعه میرم هر قبرستونی واسه شما روانیا سوغاتی بیارم؟!!
(هیـــــس...هیچی نگید! مارکوپولو عصبانیه)
مراحل عمل?ات بعد از بازگشت از عروس?
دخترها :
1 بند کفشها که تا ?ک وجب ز?ر شکم،دور پا پ?چ?ده اند را باز
م?کنند!
-2مانتو را در م?اورند
-3 لباس را به کمک مادر ?ا خواهر در م?اورند
-4 موها? مصنوع? را به کمک خانواده باز م?کنند
5.لنز را در میارن
6.گن را در میارن
-5 مژه ها? مصنوع? را م?کَنند!
-6 ناخن ها? مصنوع? را م?کنند !
-7آرا?ش را با ش?ر پاکن پاک م?کنند
-8 صورت را م?شو?ند!
-9 لباسها را با دقت تمام در کمد جاساز م?کنند !
-10 م?خوابنـــــــــــــــد !
پسرها :
-1 شلوار را در م?اورند
-2شلوارک را م?پوشند
-3 م?خوابنـــــــــــــــــــــــــد
ازاتاق فرمان اشاره کردن شلوارکم نمیپوشن, میخوابن
فکر میکنید اگر در دوره حافظ و سعدی, فردوسی و... تلفن بود اونم از نوع منشی دار,ب منشی تلفن خونشون چی میگفت؟!
پیغامگیر حافظ:
رفته ام بیرون من از کاشانه خود غم مخور/ تا مگر بینم رخ جانانه خود غم مخور/ بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام/ زان زمان کو باز گردم خانه خود غم مخور
پیغامگیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم/ نباشم خانه و شرمنده هستم/ به پیغام تو خواهم گفت پاسخ/ فلک گر فرصتی دادی به دستم
پیغامگیر باباطاهر:
تلیفون کرده ای جانم فدایت/ الهی مو به قربون صدایت/ چو از صحرا بیایم,نازنینم/ فرستم پاسخی از دل برایت
پیغامگیر فردوسی:
نمیباشم امروز اندر سرای/ که رسم ادب را بیارم به جای/ به پیغامت ای دوست گویم خواهم داد